۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

وضعیت فعلی

یاسی را همچنان در خانه مادر میگذارم. این 2 هفته حسابی بداخلاق شده بود و به شدت هم لجباز. دارم مطمئن میشوم که وقتی قطره آهن نمیخورد و مثلا 1 هفته ای میگذرد اوضاع اینگونه خراب میشود. 2 روز است دوباره قطره آهن خوارندن به یاسمین را شروع کرده ایم.
واقعا نمیدانم نگهداری یاسی برای مامان چقدر هزینه دارد و چقدر این کار براش لذت بخش است و چقدر باعث زحمت.
این روزها که برادر نیز پایش را عمل کرده و به همراه زن و بچه در خانه مادر سکنی گزیده اند، اوضاع به صورت خفنی قازان قورتکی شده است.خانه شلوغ. 2 بچه که هر کدام ساز خود را میزنند.یک برادر با پای باندپیچی شده روی تخت.من هم که شرکت و مشغول.عصرها که میروم تازه برای خودش زندگی از نوعی دیگر شروع میشود!

علی هم بسیار درگیر و پرمشله روزگار میگذراند.بسیار بسیار دعا میکنم و امیدوارم ژورنالهایش را زودتر بدهد و ما خلاص شویم. سال دیگر این زمان علی باید دفاع کرده بوده باشد از تزش و به گفته خودش هنوز کلی کار دارد!

از همسر خواهر هم خبری نیست. درگیر کار بود شدید و با شروع محرم درگیر هیات خودشان هم هست! از خودش که خبری نیست، ولی شامهای نذری  هیات را که میفرستد، چیزی شبیه رنگ و بوی خودش را دارد برای ما!

آخر هفته قرار است برویم خانه عمه فاطمه ی یاسمین و پیش بچه ها باشیم. عمه فاطکه میخواهد برود بیرجند و ما هم قرار است برویم و پیش بچه ها بمانیم.تصور میکنم امسال تاسوعا و عاشورایی متفاوت را تجربه کنیم.

این رژیم را هم که هی شل و سفت میکنم.بس که بی نظم هستم و خانه به دوش و در این اوضاع برای هیچ چیز نمیتوانم برنامه ریزی کنم.3 هفته هست که با یکی از دوستان صحبت میکنم و هربار قرار دورهمی و لحظاتی خوش را میگذاریم ولی به سرعت باد یکی از ما کاری یادش میآید و برنامه منتفی میشود.بسیار دلتنگ روزهای آرام و بدون دغدغه خودم هستم.روزهای بدون مسئولیت و از جنس آرامش!

هیچ نظری موجود نیست: