۱۳۹۴ آذر ۱۳, جمعه

سفرنامه ایتالیا 2015

پیرو پست قبلی، بالاخره دکتر علی به سفر رفت و ما نیز 3 هفته بعد به مدت حدود 2 هفته بهش اضافه شدیم.
این بار شرایطی کاری من باعث شد کامل فکر ماندگاری 2-3 ماهه همراه همسر رو فراموش کنم و دقیقا عین یک توریست به سفر بریم.
در این سفر خانواده دوستم سارا هم همراه ما بودن. خانواده 3 نفره ی ما به همراه خانواده 4 نفره سارا
بنابراین سفر توریستی همراه با 3 بچه به مدت دو هفته را تجربه کردیم.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
این سفر توریستی شامل 4 شب میلان (1 روز هم تورین رفتیم)، 1 شب ونیز، 3 شب فلورانس و 4 شب نیز رم (1 روز هم واتیکان رفتیم) بود.
سفر خاطره انگیزی بود.
*دیدن دوباره ی کلیسای دوموی میلان بسیار برام نوستالژیک بود از سفر قبلی و تجدید خاطره شد برام. بماند که بچه ها چه کیفی کردن با کبوتر بازی جلوی دومو.

* اما ونیز مه گرفته بسیار رویایی بود. به نظرم نمیتونم از ونیز به عنوان بهترین بخش سفر یاد نکنم.

*فلورانس تو این سفر برای خانواده ما جدید بود و بسیار زیبا. دیدن شهری به اون قشنگی از روی  ارتفاع، شهری که عین یه نقاشی میموند از بالا. واقعا فلورانس دیدنی بود.

* و اما رررررررررررم. شهر رم باستان. با اون میدون کلوزیونه بزرگ. برای من که عاشق تاریخ هستم، خیلی برام جالب بودن دیدن میدونی که در رم باستان در اون جنگهای گلادیاتوری برپا میشد و اونهمه زندان و ... رو میشد دید. روز بازدید از کلوزیونه برام بسیار خاطره انگیز بود و از جاهایی هست که حتما دوست دارم دوباره ببینم.

این سفر در مجموع بخاطر همراه هایی های خوب علی ، بخاطر همراهی خوب خانواه سارا، باعث شد سختی های سفر با 3 بچه به حداقل برسه  و در مجموع خاطره ی خوبی رقم بخوره. خدا رو شکر:)
---------------------------------------------------------------------------------------
با توجه به  ویزای 3 ماهه ای که دارم، امیدوارم بتونم 1 هفته ای یاسی رو بزارم پیش مامان و سفر یک هفته ای به اسپانیا داشته باشیم. تا چه پیش آید.

 

۱۳۹۴ مهر ۱۶, پنجشنبه

زمین بازی


این روزها بخاطر نوع تعاملات جدیدی که در کارم پیش اومده، بنظرم دارم یه مرحله از رشد شخصیتی جدیدی رو هم طی میکنم. اینکه آدمها برای بازی همیشه دنبال زمین بازی بزرگی برای خودشون میگردن رو واضح میبینم.
و خوب یه فرمانده خوب اجازه میده هر کس در زمین بازی کنه و حتی همه ی زمین رو زمین بازی خودش بدونه. اینجوری همه به خواسته هاشون میرسن!
-----------------------------------------------------------------------------------

راستی، بالاخره این ویزای ایتالیای خانواده ما اومد.
علی آقا تا یک هفته دیگه ما رو ترک میکنه و برای یک دوره 3 تا 4 ماهه میره میلان. و من و یاسی هم احتمالا تا 2-3 هفته بعدش میتونیم بهش ملحق شیم. اینکه کی بریم و چقدر بمونیم دقیق هنوز مشخص نیست و اوضاع کاری من حتما در این تصمیم گیری تاثیر زیادی خواهد داشت.

۱۳۹۴ شهریور ۲۱, شنبه

تصمیم 94

فکر میکنم اگه بخوام تعداد تصمیمات مهم و واقعی زندگیم رو بشمرم، به اندازه تعداد انگشتان یک دست هم نرسه
و الان، دوباره، دارم یکی از اون تصمیمات رو میگیرم!
این تصمیم میتونه برگ جدیدی در زندگی کاملا شخصی من باشه و خوب احتمالا همراه خودش سختیهایی رو هم خواهد داشت، ولی بنظرم وقتش بود، و شاید چیزی اندازه 1 سال کم و بیش به آن اندیشیده ام و اکنون به نتیجه رسیده ام، به نتیجه که باید این تصمیم را بگیرم!
من هر وقت تصمیمی رو گرفتم بهش عمل کردم و تونستم موفق باشم، و ایمان دارم که اینبار نیز خواهم توانست.

بعدا از این تصمیم و عمقی که در من ایجاد کرده و خواهد کرد بیشتر مینویسم.
 

۱۳۹۴ مرداد ۲۸, چهارشنبه

آغاز فصلی جدید در زندگی/وقتی علی آقا دکتر میشود

27 مرداد برای خانواده ی ما و بالاخص علی روز ویژه ای بود.
27 مرداد علی از رساله ی دکترایش دفاع کرد و بالاخره بعد از 5 سال ما علی آقای دکتر را داریم!!
به قول یاسی، باباش دکتر لپتاپ شده و دکتر مطب نیست:)))))
----------------------------------------------------------------------------------------
اما جلسه دفاع
ساعت 14:00، اتاق 101، طبقه اول دانشکده مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف
در شروع جلسه 8 استاد حضور داشتند. استاد راهنمای خود علی، 6 داور داخلی و خارجی و 1 استاد مهمان!!
علی 45 دقیقه خیلی خوب و مسلط  ارائه کرد.
بعد از پایان ارائه علی و تشویق حضار، دبیر جلسه از خانواده خواست که طبق قوانین از اتاق برن بیرون تا داورها بتونن به راحتی سوالاتشون رو بپرسن، و این شروع 3 ساعت دلهره من و بقیه بود. ماراتون سخت و چالشی دفاع از پایان نامه دکتری در دانشگاه شریف.
3 ساعت 6 استاد از علی سوال و جواب میکردند و نتیجه ی کارش رو به چالش میکشوندند.
خداروشکر که در نهایت همه چیز خوب به پایان رسید و علی با نمره «خیلی خوب» کارش رو به پایان رسوند.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
ظاهرا فصلی جدید در زندگی  ما آغاز شده است
از امروز علی نفسی راحت میکشد و خانواده 3 نفره ی ما، از این پس علی بدون دغدغه پایان نامه و مقاله و ... را خواهد داشت، و روزگار کار و انتخاب فرصتهای پیش رو و ... شروع میشود.

خدایا شکرت:)

۱۳۹۴ مرداد ۲۳, جمعه

هفته ی حساس

سلام
هفته پیش رو هفته ی حساسی برای ما خواهد بود. حساس و انشاالله خیر

اگر خدا بخواد، علی بالاخره 27مرداد از تزش دفاع میکنه و رسما دکتر میشود!
این دوره ی 5 ساله دوره ی ساده ای نبود برای خانواده ما، ولی اگر خدا بخواهد نزدیک به پایان است و انشاالله نتیجه ی زحمات  علی به ثمر خواهد نشست.
----------------------------------------------
امیدوارم به فاصله 1-2 هفته بعد از دکتر شدن دکتر علی;) سفر 3-4 ماهه علی به ایتالیا آغاز شود و بعد از مدتی من و یاسی هم به علی بپیوندیم و کمی اروپاگردی کنیم. راستی چقدر خوب میشود اگر حداقل به عنوان کسب تجربه بتوانیم جشن ژانویه را آن ور آب باشیم ;)
البته که هنوز در گیر و دار ویزا هستیم و در همین هفته اوضاع مشخص خواهد شد.
----------------------------------------------
اوضاع کاری در شرکت مثل همیشه فشرده میگذرد! چند سالی است که همیشه پرمشغله و با ذهن مشغول هستم در کار و انگاری با پذیرش مسئولیت باید به کل با ذهن آرام خداحافظی کرد. بعضی وقتها از این حال و روز گله گذار میشوم، ولی از برآیند آن راضی هستم.
----------------------------------------------
این روزها به طور ویژه دارم به سال آینده ام فکر میکنم!!! هنوز راه زیادی تا سال آینده مانده و من کلی از کارهای امسالم مانده است، اما بخشی از کارهای و خواسته های سال آینده ام را از همین حالا لیست کرده ام!!!
---------------------------------------------
فعلا بدرود

۱۳۹۴ خرداد ۵, سه‌شنبه

ارتباطات جدید!

تجربه ارتباطات متفاوت هم چیزه خوبیست
اینکه بتوانی روابط زیادی ایجاد کنی و با آدمهای متفاوتی ارتباط داشته باشی.
در این میان بعضیها میشوند ویژه و ماندگار، و بعضی ها فقط تجربه و خاطره زندگی میشوند.
این روزها  که آدمها و رابطه های جدیدی را تجربه میکنم، این مساله رابطه و مدلها و ضوابط آن ذهنم را مشغول کرده است.
با آمدن شبکه های اجتماعی موبایلی، روابط بیشتر هم شده است.
مثل همین دوست وایبری من تروسکه. دختری کرد که هر دو علاقه شعر و شاعری را داریم. تنها شناختی که از هم داریم همین علاقه مشترک به شعر است.  حتی ارتباط ما با هم باعث شده است کمی هم کلمات کردی یاد بگیرم!
ولی همین شناخت محدود و البته اینکه ناشناس هستیم اتفاقا باعث شده است درد و دلهایی را با هم بکنیم که انگاری با هیچ کدام از دوستان آشنا نمیشود! این هم مدلی از رابطه است!!!
چند روزی تروسکه در وایبر نبود، بعد از 2-3 روز واقعا نگران شدم که کجاست و پیگیر پیدا کردنش شدم!
این نوع رفتارم برایم جالب بود و قابل تحلیل و بررسی:)

۱۳۹۴ اردیبهشت ۷, دوشنبه

اولین جرقه های یک ذهن ناآرام

هنوز در رخوت بسر میبرم
هنوز شبها یک خط در میان خوابهای آشفته میبینم. مثلا دیشب خواب میدیدم که با سرعت در اتوبان خواب آلود در حال رانندگی هستم و به پیج تندی که میرسم از شدت خواب آلودگی چشمها را میبندم و بعد تصادف و مرگ و ....
-------------------------------------------------
این روزها بیشتر شعر میخونم، بیشتر وقتم رو با دوستان میگذورنم و وقت مسافرت و ... میچینم
ولی یه چیزی ته دلم ناآروم هست! نمیدونم چی!!!
-------------------------------------------------
اولین جرقه های یه ذهن ناآروم تو کارم دیده میشه، تو پریشونی اوضاع کاریم و بهم ریختگی اون
اولین جرقه های یه ذهن ناآروم تو نازک رفتار نکردن با دختر نازک نارنجی دیده میشه
اولین جرقه های یه ذهن ناآروم...