۱۳۹۰ اسفند ۲۳, سه‌شنبه

از نوشته های مرحوم قیصر امین پور

بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید و
بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت
..
بعضی آدمها جلد زرکوب دارند٬بعضی جلد ضخیم،
بعضی جلد نازک وبعضی اصلا جلد ندارند
.
بعضی آدمها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند و
بعضی با کاغذ خارجی
.
بعضی آدمها ترجمه شده اند و
بعضی تفسیر می شوند
.
بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و
بعضی از آدمها فتو کپی آدمهای دیگرند.
بعضی از آدمها دارای صفحات سیاه وسفیداند و
بعضی از آدمها صفحات رنگی و جذاب دارند
.
بعضی از آدمها قیمت پشت جلد دارند
.
بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند
.
بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند
.
بعضی ازآدمها را باید جلد گرفت
.
بعضی از آدمها را می شود توی جیب گذاشت و
بعضی را توی کیف
.
بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته و اجرا می شوند
.
بعضی از آدمها فقط جدول سرگرمی اند وبعضی ها معلومات عمومی
.
بعضی از آدمها خط خوردگی و خط زدگی دارند و
بعضی از آدمها غلط های چاپی فراوان
.
ازروی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و
از روی بعضی آدمها باید جریمه نوشت
به راستی ما کدامیم؟!
....
..

۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

دلم برایت تنگ است

با نزدیک شدن به 4شنبه سوری و عید، مدام التهابم بیشتر میشود. یاد تو لحظه ای رهایم نمیکند.

سال گذشته چهارشنبه سوری از شرکت با کلی خنده و شادی به خونه مامانه من رفتیم و شب رو با آتیش بازی همسایه ها و بزن و برقصشون کنار هم بودیم و چه شیطنتها که من با آن شکم برجسته نکردم!

هنوز باورم نمیشه. انگار این التهاب داره تو من زنده میشه این روزها. میخوام سعی کنم از این روزها و خاطراتت فرار کنم. باور ندارم که سال گذشته این روزها با هم، و اکنون دنبال برنامه ریزی برای تهیه سنگ قبر برای تو!

اینقدر داغ میشم با این یادآوری ها که ...

واقعا تو رفته ای زیر خروارها خاک؟ جایت که خالیست، یعنی نیستی و رفته ای. تازه فهمیده ام چقدر دوستت داشتم و چقدر دلم برات تنگ است حمیده.

آرزویم این است

آرزویم این است ...

که بهاری بشود روز و شبت...

که ببارد به تمام رخ تو ، بارش لحظه ی شادی و شعف ...

و من از دور ببینم که پر از لبخند است ،

چشم و دنیا و لبت ...

هرچند ،

من کناری پر غم بنشینم ...

شادی من این است :

که تو شادی ای دوست ...

۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

آدمهای اثر گذار و آدمهای بی اثر

از نظر من:
با نوعی نگاه میشه آدمها رو به دو دسته تقسیم کرد. آدمهای اثر گذار و آدمهای بی اثر و یا کم اثر.
آدمهای اثر گذار به نظرم آدمهایی هستند که ممکنه حتی حضورشون کمرنگ باشه، ولی تو همیشه میدونی که اگر نیاز باشه حتما هستند. این بودن میتونه از فقط شنونده بودن باشه تا اینکه همراهت باشند و کمک حالت.
ولی آدمهای کم اثر و یا بی اثر، امان از این آدها. گاها حضورشون هست و حتی زیاد هم هست، ولی همون بودنها هم فقط برای خودشون و رسیدن به تمایلات خودشون هست. حالا میخواد فقط برای سرگرمیشون باشه و یا حتی رسیدن به چیزهایی که میخوان.

معمولا خودم سعی کردم از اون دسته آدمهای اثر گذار باشم. با اینکه اثر گذار بودن معمولا هزینه داره برای آدم و نهایتا مجبور میشی از وقتت و انرژییت هزینه کنی، ولی در نهایت حسی که بهت دست میده به نظرم راضی کننده تر هست. در کل از آدمهای بی اثر همیشه پالس منفی گرفتم و یه جورایی راه دوری از اونها رو انتخاب کردم. با اینکه گاها مجبور بودم حضورشون رو تحمل کنم ولی خوشبختانه اکثر دور و بریهام آدمهایی هستند با حضور کم ولی اثر گذار و قابل اعتماد برای مراجعه در مواقع نیاز.

۱۳۹۰ اسفند ۱۲, جمعه

12 فروردین و اولین غروب جمعه بعد از رفتن علی

اولین غروب جمعه بعد از رفتن علی غریبانه گذشت. یاسی مدام به من آویزان و من مدام به لپتاب آویزان بلکه بیایی.