۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

اولین ذوقیدن های من! 89/10/7

از نظر بعضی ها شاید کمی دیر، ولی اولین ذوق کردنهای من بعد از گشت و گذار در بازار سیسمونی نوزاد به صورت جدی شکل گرفت. دیدن اینهمه تخت و کمد و ... متنوع و رنگارنگ واقعا آدم رو به ذوق میاره.بالاخص وقتی قرار باشه برای دختر بخری و کلی میتونی خوشگل موشگل تر خرید کنی.
دیشب تقریبا تا صبح در خواب و بیداری بودم و کلی تصورات رنگی پنگی رو مرور میکردم و برای خودم در فضا بودم.

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

زنی را میشناسم من!

زنی را می شناسم من

که شوق بال و پر دارد

ولی از بس که پُر شور است

دو صد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من

که در یک گوشه ی خانه

میان شستن و پختن

درون آشپزخانه

سرود عشق می خواند

نگاهش ساده و تنهاست

صدایش خسته و محزون

امیدش در ته فرداست

زنی را می شناسم من

که می گوید پشیمان است

چرا دل را به او بسته

کجا او لایق آنست؟


زنی هم زیر لب گوید

گریزانم از این خانه

ولی از خود چنین پرسد

چه کس موهای طفلم را

پس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است

زنی نوزاد غم دارد

زنی می گرید و گوید

به سینه شیر کم دارد

زنی با تار تنهایی

لباس تور می بافد

زنی در کنج تاریکی

نماز نور می خواند

زنی خو کرده با زنجیر

زنی مانوس با زندان

تمام سهم او اینست:

نگاه سرد زندانبان!

زنی را می شناسم من

که می میرد ز یک تحقیر

ولی آواز می خواند

که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد

زنی با اشک می خوابد

زنی با حسرت و حیرت

گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را

زنی درد نهانش را

ز مردم می کند مخفی

که یک باره نگویندش

چه بد بختی چه بد بختی!

زنی را می شناسم من

که شعرش بوی غم دارد

ولی می خندد و گوید

که دنیا پیچ و خم دارد

زنی را می شناسم من

که هر شب کودکانش را

به شعر و قصه می خواند

اگر چه درد جانکاهی

درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن

که او شمعی ست در خانه

اگر بیرون رود از در

چه تاریک است این خانه!

زنی شرمنده از کودک
کنار سفره ی خالی
که ای طفلم بخواب امشب
بخواب آری
و من تکرار خواهم کرد
سرود لایی لالایی

زنی را می شناسم من
که رنگ دامنش زرد است
شب و روزش شده گریه
که او نازای پردرد است!

زنی را می شناسم من
که نای رفتنش رفته
قدم هایش همه خسته
دلش در زیر پاهایش
زند فریاد که: بسه

27 آذر 89

دختر بابا، مربا بده بابا

۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

سیزده آذر 89

نخودچی، فندق؛ نی نی گوگولو!، کلوچه، بادوم زمینی و .....
یک ملتی رو منتظر گذاشته است این نوگل هنوز نشکفته ما. به زودی معلوم میشود بر همگان که دختر میباشند یا پسر، یا هم بعضی ها میگویند هردو! شمادچه میگویید :دی