۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

بعد از روزها...

بعد از روزها دوباره آمدم.
واقعیت اینقدر این اینترنت همراه با فیلترینگ حال من رو بد کرده بود که حتی حاضر نبودم به وبلاگ خودم هم سری بزنم. این روزها از چند جهت برای تغییر وبلاگ بررسیهایی داشته ام، اما هنوز که به نتیجه نرسیده است.

3 ماهی میشه از ایتالیا برگشتیم و زندگی حسابی دوان دوان در حال گذر است.
یاسی بزرگ شده و خیلی خوشگل و بانمک صحبت میکنه. شکر میریزه از حرفاش.مامانی و بابایی گفتنهاش. باششششه گفتنهاش که ش هاش هم همه میزنه! بده بده ها، بدو بدو هااا، آموش (خاموش) گفتنها و ...
یاسی همچنان پیش مامان جون هست. در تدارک چگونگی از شیر گرفتن و از پوشک گرفتن یاسمین هستم.البته با این گرونی پوشک هرچه زودتر بهتر.

این روزها علی در بیرجند به سر میبرد و نزد پدر و مادر.
من کماکان شرکت میآیم و میروم.
خواهر کوچک مزدوج شده است و با جناب مهدی یوسف زاده و دورانی عشقولانه را گویا سپری میکنند.
من کماکان شرکت میآیم و میروم.
سیدحسن 6 ماه را تمام کرده است و بسی بازیگوش و البته شیرین
من کماکان شرکت میآیم و میروم.
کم کم باید به فکر خرید جهیزیه و بند و بساط فاطی باشیم
من کماکان شرکت میآیم و میروم.
من کماکان شرکت میآیم و میروم.


بعد از روزها