۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

از این بیت خوشم آمد و نوشتم

ما و موسي همسفر بوديم در سيناي عشق .......قسمت او لن تراني سهم ما ديدار شد

۲ نظر:

يس گفت...

سلايم.چندين بار ارسال پيام برات داشته ام اما اينبار خواستم با يه بيت باهات درددل كنم نسبت به افرادي كه اطرافم هستند كه ميشناسيشون- معرفت نيست دراين معرفت آموختگان اي خوشادولت ديدار دل افروختگان دلم ازصحبت اين چرب زبانان بگرفت بعدازاين دست من ودامن لب دوختگان-جايي براي بودن خدا حافظ

معصومه گفت...

چند روزی هست حالم ديدنیست
حال من از اين و آن پرسيدنيست

گاه بر روی زمين زل می زنم
گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ ديوانه فالم را گرفت
يک غزل آمد که حالم را گرفت:

" ما زياران چشم ياری داشتيم
خود غلط بود آنچه می پنداشتيم"

معصومه