۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

چیزهای سخت!

بعضی چیزا سخته. خیلی هم سخته. بعضی چیزها که نمیدونی چه جوری بگی یا چه جوری نگی حتی.
اینکه اینایی که دارم میگم یعنی چی را احتمالا فقط خودم میفهمم/اینکه بعضی وقتها ممکنه تو مثل آدمهایی باشی که هیچ وقت دوست نداشتی و در سطح و شأن اونها قرار بگیری خیلی بده!
بعدش واسه خودت سوال میشه که خوب اگه دوست نداری مثل اونا باشی نکن کارهایی که اونها انجام میدهند و بعدش هی خودت را توجیه نکن.مثل اینکه مثلا اعتیاد به هر نوع مخدری بد است، و خودت هم میدانی ولی بعد از استفاده از یک مخدر هی میگویی که من که معتاد نیستم، معتادها فلان اند و بهمان ولی من که نیستم و اینها...
شاید هم واقعا خودت با معتادها تفاوتی داشته باشی ولی اینکه این را فقط خودت میفهمی و تازه شاید خودت هم میفهمی و فقط فکر نمیکنی که میفهمی، خیلی سخت میشود ترک این مخدر.اینکه مخدر است، اگر مخدر نباشد و هر چیز دیگری باشد، بدانی که باید ترک کرد و رها کرد و گذشت و ... تازه اگر این بین کمی هم احساس از هر نوع و با هر پوششی وجود داشته باشد....
باز هم سخت نوشتم. ساده و روان نوشتن یه هنر هست که بعضی وقتها اینقدر ذهن مشغول و دوری دارم که نمیشود هنرمند بود
فعلا که گویا هوا ابریست و حتی کورسوی تابشی از خورشید نیز محال مینماید.

نویسنده معصومه، به سفارش دوستی که خواسته است در جایی به یاد این روزهایش بنگارم!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

خيلي خوبه

س گفت...

این ناشناس که گفته خیلی خوبه، همون دوستی هست که به سفارشش نوشتی این متن رو؟

آره ترک بعضی چیزها واقعا سخته! نه معصومه؟؟ حتا بعد از دو سال