۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

میگویند! میگویم!

گویا قرار است به من ویزای توریستی 3 ماهه بدهند و به علی ویزای 6 ماهه!
یعنی من حداقل 3 ماه تنها!
یعنی علی حداقل 3 ماه تنها!
-----------------------------------------------------------------------------
مامان میگوید بهتر که کمتر میروی یاسمین را ببری من میمیرم! (دور از جون)
فاطمه علی را قسم میدهد که یا خودت نرو و یا معصومه را 6 ماه با خودت ببر ما تحمل 3 ماه امر و نهی شنیدن نداریم!
سید میگوید، تا وقتی رفتنی شوی من لیستی که باید برایم بیاوری را تهیه میکنم!
بابا، سکوت معنی دار!
یاسمین: با با بابا با با گفتنهای معنی دار و بی معنی!
-----------------------------------------------------------------------------
علی میگوید: من برای فرصت مطالعاتی میرم و خوش نباش که هی هی مسافرت و خوش گذرونی!

من، اما من! من میگویم:
تنها امیدم به تحمل 3 ماه تنهایی (البته به جز جبره اجبار!) دلخوشی به مسافرت رفتن و تجربه جدید و دیدنیهای کشورهای دیگر و هیچ!

هیچ نظری موجود نیست: