۱۳۹۱ تیر ۷, چهارشنبه

سفرنامه فرانسه- - لیون

سفر ما به فرانسه از لیون شروع شد. لیون سفر تحمیلی بود و به خاطر کار علی محبر شدیم رفیتم و 5 روز دانشگاه لیون بودیم. لیون یه شهر تمیز و شیک. از شاپینگ سنتر و فروشگاه C&A آلمان کلی لباس بچگانه واسه یاسی و پسرداییش خریدم که خیلی لذت بردم.
ترنهای تمیز و شیک و مردم آرام یکی از ویژگیهای لیون بود. 2 بار به رستوران رفتیم همراه دوستان و استادهای علی. یکی از رستورانهای گویا از رستورانهای معروف و شیک و بزرگ لیون بود. غذا خوردنشون برام خیلی عجیب بو. یه غذایی به اسم تارتار داشتن که دقیقا گوشت چرخ کرده خام به همراه زرده تخم مرغ خام رو، گارسن خانوم میمود جلوی خودت با یک سسی که همونجا آماده میکرد و ترکیبی از نوعی شرا و نوعی سبزی و نمک و .. بود درست میکرد. همه اینها رو مخلوط میکرد و این دوستان خارجکی با کلی اشتیاق میل میکردن! خوشحالم که ما همیچین غذاهایی نداریم. کلا خام! تو رستوران هر چند لحظه یکبار چراغ ها خاموش میشد و گارسنهاا کیلی رو سر میزی میبردند و آدمهای دور میز آهنگ تولد مبارک میخوندند و یکی هم به صورت زنده موسیقی اجرا میکرد براشون. ما متوجه شدیم که گویا تولد کسی هست ودوستانش براش جشن گرفتن.

شب آخر به اصطلاح کلس علی هم همه اونهایی که تو کلس شرکت کرده بودند که حدود 20 نفر بودند به رستوران دعوت بودند. تو رستوران 1 ساعتی رو هر کدوم با پیاله های مخصوص نوشیدنی سرگرم بودند و 1 ساعت سر پا. موقع شام شد و همه دور میز نشستند.
اول از همه یه بشقاب حاوی 3 عدد میگوی بزرگ، با چشمانی درشت، کلم بروکلی و هویج و... همه نیمه پخته جلومون گذاشتند. من که حسابی تو ذوقم خورد که یعنی این شام هست؟ مریم از دوستان ایرانی ما که اونجا بود گفت نه این پیش غذا هست. کمی خیالم راحت شد و به زور یه ذره از میگو رو خوردم. البته یاسی که کلی میگووو خورد!
بعد از 15-20 دقیقه این بشقابها جمع شد و شام اصلی وارد شد. گوشت مرغ و ماهی همراه کمی برنج به صورت خاص برای ما که غذای اونها رو نمیخوردیم و بقیه گوشت خام اردک و ....
خلاصه  این غذا بد نبود و ما رو سیر کرد. بعد از 30 دقیقه این هم جمع شد.
حالا گارسون اومده و از همه میپرسه که ماست میخورند یا پنیر؟ من ماست رو خواستم و علی هیچ!
بعد یه ظرف که توش ماست غالب گرفته شده هست مثل مثل ماست سون ما آوردند و روش هم چندتا توت فرنگی!
بعد از 15 دقیقه این هم جمع شد.
دوباره گارسون اومده و میپرسه کیک میخورید یا بستنی. من کیک و علی بستنی. کیک خیلی بدمزه با لایه های برش خورده آناناس و توت فرنگی و بستین مثلا پسته ای برای علی با لایه های توت فرنگی. بعد از 20 دقیقه نیم ساعت این هم جمع شد.
حالا گارسن اومده میپرسه کافه یا چای!!!!
ای بمیریییییییییییید. ساعت 12:30 دقیقه شده. خوب همه چی رو مثل آدم بچینید سر سفره دیگه! پیش غذا جدا، غذای اصلی جداف ماست جدا و .....
لیون کنار رود سن رفتیم و یاسی خیلی لذت برد. یه پارک معروف هم داشتند که اونجا هم رفتیم و خیلی قشنگ بود. زمینهای بازی برای بچه ها که خیلی هوشمندانه آماده شده بود.
لیون به خاطر کلاسهای علی بیشتر دانشگاه بودیم و زیاد به گردش نرفتیم


هیچ نظری موجود نیست: