۱۳۹۱ فروردین ۱۹, شنبه

سال جدید

سال گذشته بدون یاسمین بودم و در انتظار یاسمین با علی، آن روزها هنوز اسمش انتخاب نشده بود و نمیدانستیم منتظر یاسمین هستیم.
امسال با یاسمین بودم و بدون علی. اینقدر نبود علی بد بود که حتی یاسمین رو برای سال تحویل از خواب بیدار هم نکردم.
قرار است تا 2 هفته دیگه من و یاسی هم به علی ملحق شیم. اینقدر استرس و فکر برای این سفر دارم که نگو. دقیقا شدم عین 2 هفته آخری که علی میخواست بره و هی استرس داشت و انگاری دوست داشت سفرش رو عقب بندازه.

عید امسال بدون علی رفتیم بیرجند با مامان و بابا و فاطمه. عروسی عمو مهدی یاسمین بود و جای باباییش حسابی خالی. بعدش اومدیم تهران و منتظر تولد پسر دایی یاسیمین سیدحسن بودیم. 13 خودمون رو تو بیمارستان میلاد در کردیم و سیدحسین سیزده به در به دنیا اومد!
جمعه پیش رو هم که میشه 25 فروردین اگه خدا بخواد میخوام تولد یاسمین رو بگیرم. البته تولد یاسی 21 فروردین هست ولی چون وسط هفته میافته قرار بر 25ام شد. تولد هم بدون حضور پدر!
بعد از تولد هم  دو هفته فرصت دارم تا همه وسایل و خریدنیها رو جمع و جور کنم و 9 اردیبهشت اگه خدا بخواد راهی بشیم با یاسمین پیش باباییش.

اینا رو بنویسم که یادم نره. وقتی به یاسی میگی بابایی کو؟ میره به زور کیف لپ تاپ من رو میاره و میخواد از تو کیف لپ تاپ رو در بیاره. خلاصه باباش شده بابای وبی و علی رو با لپ تاپ میشناسه.
حسابی بابا و ماما و ممه! و دده و دایی و اینا رو میگه و شیطون هم شده.البته دختری لاغر هم شده. هم غذا نمیخوره و هم وابستگیش به شیر زیاد شده.
آهام یادم نره خانوم مشکوک به آبله مرغون تشریف دارن البته خوشحال میشم آبله مرغون باشه چون خیلی سبک هست ظاهرا.
فعلا تا نوشته بعدی که ممکنه از ایتالیا و شهر کوچک Cream باشه.

هیچ نظری موجود نیست: