۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

این روزها برای پروژه مشهد سرم خیلی تو پیک آسا شلوغه و بعضی وقتها هم یه کم معده درد میگیرم.
تا حالا که کارا خوب پیش رفته، انشاءالله بقیش هم همینطوری خوی پیش بره. دوست دارم نمره خوبی بگیریم. نه، خوب راضیم نمیکنه، دوست دارم نمره خیلی خوب و حتی عالی بگیرم!

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

هفت شهر عشق را عطار گشت*********ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
دوشنبه واسه یه مامورت شرکتی شیراز بودم. واسه خودم کاملا باورکردنی هست که وقتی از توی هواپیما تهران رو دیدم حس کردم ضربان قلبم مرتب تر شد و احساس آرامش پیدا کردم. نمیدونم آیا این به خاطر این بود که تهران را میبینم یا نه.
ولی مطمئنم، این که میدونستم اومدم تهران و تو تهران یه خونه دارم که علی توی اون خونه هست خیلی حس خوب و مطمئنی بهم میده.
همیشه پیشرفت تو کارم را خیلی دوست دارم و سعی میکنم براش زحمت بکشم و هر جا که لازم هست بجنگم، ولی وقتی مامورتی پیش میاد، مثل این بار، حس تنها بودن و بدون علی بودن برام سوال میشه. ولی با خودم فک میکنم این هم جزیی از زندگی هست که هر آدمی ممکنه داشته باشه و این "با هم نبودنها"، "با هم بودنها" رو شیرین و خواستنی میکنه.
فک کنم امام رضا هم طلبیده و 2-3 روز دیگه هم باید بدون علی برم. ای کاش میشد علی هم بود.
تماس فررررررررت

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

جمعه شب به صورت خیلی غیر هماهنگ با دوستامون رفتیم سینما و فیلم نیش و زنبور را دیدیم.در کل این فیلم را برای اونهایی که یه کم میخوان بخندن تقریبا توصیه میکنم... آخر شب هم رفتیم پارک لاله و ساندویچ های خوشمزه ای که سارا خانم درست کرده بود نوش جان کردیم همراه با سرمای هوا.
از همه جالب تر، فیلم دیدن پسر 3 ساله سارا اینا بود که از اول تا آخر فیلم یه جا نشست و فقط به پرسیدن چند تا سوال کوچیک اکتفا کرد و اصلا هم اذیت کننده نبود سینما رفتن با یک پسر بچه 3 ساله!.
من که معمولا به بچه های شلوغ عادت دارم، این یک تجربه تازه و دلچسب بود